«روبرتو ساويانو»، نويسنده جوان ايتاليايي به دليل دستمايه افشاگرانه كتابش «گومورا» از دو سال پيش مخفيانه زندگي ميكند اما همچنان مصمم است كه دست به افشاگري درباره مافيا بزند.\
دليل اين ترور همان كتاب «گومورا» است. اين كتاب با زيرتيتر «يك سفر شخصي در امپراطوري خشونت بينالمللي ناپل؛ سيستم جنايي سازماندهي شده»، توجه وسيعي را به جنايتهاي مافيايي منطقه «كامپانيا» و مركز آن، ناپل معطوف كرد.
«گومورا» تاكنون 2 ميليون نسخه در 33 كشور دنيا فروش داشته و نسخه آمريكايي آن با ترجمه «ويرجينيا جويس» به تازگي منتشر شده است. همچنين فيلمي كه بر مبناي اين كتاب ساخته شده نيز جايزه جشنواره كن را ازآن خود كرد و با اينكه يكي از 5 نامزد فيلم خارجي براي جايزه معتبر گلدن گلوب بود، اما موفق به دريافت آن نشد و از اسكار نيز باز ماند.
«ساويانو» روي يك صندلي چرمي قهوهاي در دفتر ناشرش در رم نشسته و درباره كتاب جديدش صحبت ميكند. او از ملالهاي زندگي تحتنظر پليس سخن ميگويد. محافظان او هم در اتومبيل تيرهاي كه بيرون ايستاده، منتظر او هستند.
يك روز از زندگي شما چگونه توصيف ميشود؟
من در دو سال گذشته با پنج محافظ شخصي و دو اتومبيل مجهز به تجهيزات امنيتي زندگي كردهام. من خانه ندارم و اين سختترين بخش قضيه است. از آنجا كه مردم از مافيا ميترسند، حاضر نميشوند خانهشان را به من اجاره بدهند.
يك نظر وحشتناك منفي در «كامپانيا» و جنوب ايتاليا عليه من وجود دارد. خيليها فكر ميكنند كه من قلمرو آنها را خطرناك نشان دادهام و موجب فرار توريستها شدهام. حتي وقتي كسي به من خانهاي اجاره ميدهد، همسايهام مرا تهديد ميكند تا آنجا را ترك كنم. حالا من در خانهاي زندگي ميكنم كه در حقيقت آنجا پنهان شدهام. صبحهاي زود از خانه خارج ميشوم و شبها ديروقت باز ميگردم. زندگي من جوري است كه انگار من هستم كه مرتكب كار خلافي شدهام و بايد تحت تعقيب باشم.
من مستندات دادگاه را خواندهام و ميدانم كه اعضاي تخت تعقيب مافيا چگونه گليم خود را از آب بيرون ميكشند. وقتي اوضاع حسابي به هم ميريزد، من هم همه افكار مربوط به آينده را وسط اتاق روي هم ميريزم و روي آن شيرجه ميروم. اين روش را از آنها ياد گرفتم.
با دوستانتان ملاقات داريد؟
گاهي وقتها. وقتي در ناپل هستم، اغلب در پادگان پليس نظامي ميمانم. آمدن مردم به آنجا سخت است. در رم، مردم با من ملاقات ميكنند، اما آن هم سخت است. تلاش ميكنم زندگيام را بازسازي كنم. داشتن خانواده برايم به رويا تبديل شده است.
فكر ميكنيد با وجود بحران اقتصادي، خطر بزرگتري از سوي مافيا براي نفوذ به سيستم اقتصادي وجود داشته باشد؟
در جريان يك بحران، مردم گاردشان را كمتر باز ميكنند. تحقيقات نشان ميدهد كه دو تجارت هرگز تاب چنين بحرانهايي را نمي آورند: يكي بازار تبهكارانه و ديگري هنر. من متقاعد شدهام كه اين بحران مزيت بزرگي از نظر كاهش تبهكاري خواهد داشت.
جنايت سازمانيافته شده يك نيروي سرمايهداري است كه بازار آزاد را تجديد سازمان ميكند. مقامات اروپايي، زماني به اين مساله كه سرمايه تبهكارانه چه كار ميكند توجه خواهند كرد كه ديگر خيلي دير شده است. اين سرمايه فقط از ايتاليا بيرون نميآيد، از صربستان، روسيه، آلباني و نيجريه هم ميآيد. تحقيقات نشان داده است كه كارتلهاي تبهكارانه در روماني سرمايهگذاري كردهاند، همينطور در مجارستان. آنها در حال خريد دستههاي خودمختار در سطح بالا هستند. نيمي از اروپا امروز در اختيار آنهاست.
اين فيلم ميتوانند همه آنچه را كه در ناپل ميگذرد به مخاطب بگويد؟
من نميخواستم داستان ناپل را به دنيا بگويم، بلكه اين داستان امروز دنيا از وراي نگاهي به ناپل است. براي همين هم فيلمنامهنويسها خيلي هوشيارانه عمل كردند كه فقط به برشي از ناپل توجه نشان ندادند. اگر نميدانيد، بايد بگويم فيلم در ايتاليا ميگذرد، اما شما ميتوانيد فكر كنيد كه اينجا ريودوژانيرو (برزيل) هم ميتواند باشد، يا ژوهانسبورگ (آفريقاي جنوبي). يا خلافكاران استانبول يا يك گوشه از اسپانيا و يونان.
كتاب و فيلم. اين دو بسيار متفاوتند. نه؟
بزرگترين تفاوت بين فيلم و كتاب اين است كه در فيلم، من دلمشغول پولم و اين را براي يك شبكه خبري تعريف ميكنم تا مناقع اقتصادي به دست بياورم، در حالي كه كارگردان با چهرههاي مختلف و محيط اطرافش مشغول شده. فيلم عينا شبيه كتاب نيست؛ اما از آن الگوهايي گرفته است.
با اين اوصاف، باز هم كتابي درباره جنايتهاي سازمانيافته مينويسيد؟
بايد همينطور باشد؛ اما نه اينكه فقط درباره ايتاليا باشد؛ از نظر موضوعي احتمالا با گومورا تفاوتهاي زيادي نخواهد داشت. در حال بررسي اين نوع تبهكاريها در مكزيك و كشورهاي آفريقايي هستم.
نظر شما